ایرانیان کرانههای جنوبی خلیج فارس به سه گروه تقسیم میشوند: ساکنان اصلی و بومی منطقه؛ فرزندان مهاجران در قرون میانه میلادی و مهاجران در روزگاران اخیر. از این سه، گروههای اول و دوم تا اندازه زیادی با دیگر ساکنان منطقه درآمیخته و میان آنان حل شدهاند، در حالی که بخش درخور توجهی از گروه سوم همچنان ایرانی شناخته میشوند.
ساکنان اصلی و بومی منطقه
گروههایی از ساکنان اصلی بخشهای گوناگون کرانههای جنوبی خلیج فارس همچنان نشانههایی از اصل ایرانی خود را حفظ کردهاند. غیر از بینالنهرین که 2000 سال از 25 قرن گذشته -از میانه قرن ششم پیش از میلاد تا میانه قرن هجدهم میلادی، به جز دو قرن نخستین خلافت عباسیان- جزو ایران بوده و بیشتر مردمانش از اصل ایرانی هستند، دو منطقه دیگر که محل تمرکز مردم ایرانیالاصل است، در کرانههای عربی خلیج فارس وجود دارد. این دو، عبارت است از شبه جزیره مسندم، واقع در جنوب تنگه هرمز -عمان شمالی؛ و سرزمین بحرین با تعاریف جغرافیایی باستانیاش که علاوه بر مجمعالجزایر بحرین، بخش شمال باختری شبهجزیره قطر و استانهای حسار و قطیف عربستان سعودی را نیز در بر میگرفت. منطقه اخیر، از این پس، در این نوشته، «بحرین کرانهای و دریایی» خوانده میشود.
انسانهای نخستین در کرانههای جنوبی خلیجفارس
برخی تئوریها اصل مردم خلیج فارس را به آمیختهای از سه شاخه نسل انسان باستانی در کرانههای این دریا در هزاره دهم پیش از میلاد میرساند. این سه شاخه عبارت بوده است از: دراویدیان کرانههای مکران که در میان بلوچان فاتح حل شدند؛ سامینژادان یا سیاهان بومیرا در درون خود حل کردند؛ و ایلامیان جنوب باختری ایران. برخی منابع سخن از اسکان گروههای سومری و فنیقی و بابلی در آن دیار دارد. نقشه سیاسی خلیج فارس در قرون نزدیکتر به تاریخ میلادی، نقشهای بود با طبیعتی ساده. سراسر منطقه کرانهای جنوب خلیج فارس جناح جنوبی امپراتوری هخامنشی (330-559 پیش از میلاد) را تشکیل میداد.
نشانه چشمگیری از استقرار عربان در کرانههای خلیج فارس در دوران پیش از میلاد در دست نیست. امواج عربان مهاجر از داخل عربستان به کرانههای خلیج فارس از یک یا دو قرن پیش از پیدایش اسلام آغاز شد.سرزمینهای مسندم و عمان شمالی در عصر هخامنشی در مالکیت یک ایرانی به نام دارا پسر دارا پسر بهمن بود.
قلمرو ایران در آن سوی خلیج فارس
هخامنشیان از موقعیت استراتژیک تنگه هرمز بهره فراوان گرفتند و ناوگان دریایی خود را برای کشف راههای دریایی پیونددهنده هند و مصر به ایران و خلیج فارس، گسیل کردند. آنان سیستم کانالهای آبرسانی زیرزمینی «قنات» را به چهار گوشه گیتی (چهار کشوری که شاهنشاهی ایران را تشکیل میداد) معرفی کردند.
سیستم قنات در دوران داریوش شاه هخامنشی (482-521 پیش از میلاد) به عمان و کرانههای جنوبی خلیج فارس معرفی شد و اکنون در آن دیار «فلج-افلاج» خوانده میشود. … سیستم قنات در عمان، همانند دیگر نقاط جهان، از سوی ایرانیان عصر هخامنشی معرفی شده و مسلم است که ایرانیان در آن دوران ساکنان بومیعمان و دیگر کرانههای جنوبی خلیج فارس بودهاند.
کتاب «عمان» منتشرشده توسط دولت عمان، آوردن سیستم قنات به آن سرزمین را به کورش هخامنشی نسبت میدهد و خاطرنشان میسازد که: «کورش کبیر، بنیانگذار امپراتوری پارس، در قرن چهارم پیش از میلاد بر این سرزمین چیره شد و در نتیجه آن، سیستم مشهور آبیاری زیرزمینی «فلج» معرفی گردید و دارایی منطقه بطینه فزونی گرفت.»
ایرانیان در عصر پارتیان (اشکانیان) (270 پیش از میلاد تا 224 میلادی) پیشرفت چشمگیری در کار دریانوردی داشتند و بندرهای پررونقی در کرانههای شمال و جنوب خلیج فارس ساختند. آثاری که آنان در تاریخ دریانوردی انسان متمدن بر جای گذاردند فراوان و هنوز قابل تشخیص است. نه تنها آنان راههای دریانوردی را کشف کردند و روی نقشه آوردند و راهنامهها (راهنامج عربی) را درست کردند و ناوهای استواری برای دریانوردی به آبهای خاورزمین افکندند، بلکه برخی نامهای فارسی را در کار دریانوردی به کار گرفتند که همچنان در زبانهای خاور و باختر گیتی زنده است.سکونت ایرانیان در کرانههای جنوبی خلیج فارس در دوران پارتیان گسترش بیشتری یافت و حکومت ایران بر این کرانهها در دوران ساسانیان (651-224 میلادی) بسیار استوار شد. در دوران پادشاهی اردشیر پاپکان (241-224 میلادی) سردودمان ساسانیان بود که نخستین مهاجران عرب به کرانههای خلیج فارس روی آوردند. وی شاه آنان را که «سنترق» نام داشت شکست داد و کرانههای جنوبی خلیج فارس را پس گرفت. با این حال دست اندازی عربان به قلمرو ایران در جنوب خلیج فارس ادامه پیدا کرد. شاهپور دوم (325-309) آنان را شکست سختی داد و مهاجرتشان به کرانههای جنوبی خلیج فارس را متوقف ساخت، گرچه این توقف کوتاهمدت بود.
بعد از آن تاریخ، مهمترین موج مهاجرت عربان هنگامیروی داد که گروه شنوعه از شبهجزیره عربستان در بخش کوهستانی شبه جزیره مسندم و عمان داخلی استقرار یافتند. این مهاجرت در دورانی پیش آمد که قبادیان از سوی ساسانیان بر سرزمین عمان و مسندم حکومت میکردند (اوایل قرن ششم میلادی). شاید در رابطه با این مهاجرت به داخل عمان بود که عناصری از کنده نیز به منطقه کوهستانی جبل کنده در نزدیکی واحه بوریمیوارد شدند. مهاجران دیگر عرب که در بخش بیابانی و سرحدی عمان فرود آمدند، فدراسیون عضد را به وجود آوردند. ایجاد این فدراسیون در واقع زمینه اولیه را برای تشکیل کشور عمان در دوران بعد از اسلام فراهم آورد. حکمرانان ایرانی منطقه، در برخورد با این اتخاذ بزرگ قبیلهای میان مهاجران عرب، راهی نیافتند جز آنکه به تازهواردان درجهای از خودمختاری -به رهبری ایلی خود آنان- بدهند. سرزمین عمان در آن دوران«مازون» خوانده میشد، در حالی که نام «عمان» به گونه «اومانا» وجود داشت و به بندر صُحار اطلاق میشد. دکتر ویلکینسن که از عمانشناسان بسیار معتبر است، با استفاده از اسناد کهن، از جمله تاریخ یعقوبی و تاریخ طبری و شماری از اسناد چاپنشده محلی، شرح گستردهای درباره چگونگی حکومت ایرانیان بر عمان و کرانههای مسندم در روزگار ساسانیان و در رابطه با مهاجرت عربان به آن سرزمینها دارد.
ایرانیان حکومت مستقیم بر بخش داخلی مازون (عمان) و بخش کرانهای خلیج فارس را ادامه دادند و با عربانی که در آن دو بخش زندگی میکردند همانند دیگر ساکنان منطقه که «شهروندان» -به عربی «اهل البلاد»- خوانده میشدند، رفتار میکردند.
برای استحکامبخشیدن به حاکمیت تاریخی ایرانیان در کرانههای جنوبی خلیج فارس، خسرو انوشیروان ساسانی سازمان حکومتی کهن را دگرگون ساخت و سازمان نوینی زیر نظر دو طبقه نظامیان و زمینداران به وجود آورد. این دو طبقه را آن هنگام «اسواران» و «مرزبانان» میخواندند. آنان مستقیما در برابر فرماندار مستقر در «رستاق» -واقع در بخش داخلی عمان- مسئول بودند.
پیدایش دین اسلام به عربان مهاجر این امکان را داد که حکومت ایرانیان در آن سرزمین را برافکندند، ولی پیوندهای سیاسی میان سرزمین عمان و کرانههای جنوبی خلیج فارس با ایران به صورتهای گوناگون برای قرنها دوام یافت.
جای یادآوری دارد که نخستین فتوحات عرب در خلیج فارس در زمان خلیفه دوم، عمر بن خطاب، صورت گرفت. وی «ابوحریره» از یاران پیامبر اسلام(ص)، را برای تصرف سراسر خلیج فارس روانه کرده بود. ابوحریره نخست بحرین را فتح کرد و از آنجا حکومت اسلام را به سراسر خلیج فارس گستراند.
علی بن ابی طالب(ع)، خلیفه چهارم و امام نخستین شیعیان، نخستین رهبر اسلامیبود که به جغرافیای سیاسی عمان توجه کرد. وی یکی از سران فدراسیون عربان عضد را به عنوان حاکم عمان تعیین فرمود. گرچه این حکومت دوام چندانی نداشت، ولی ریشه اصلی تشکیل کشور عمان را پروراند. حکومت عضدی عمان اندکی پس از آن تاریخ از سوی خوارج سرنگون شد. این گروه، سراسر خلیج فارس ار به شورش افکندند.
جنبش خوارج از سوی خازم بن خزیمه مرورودی، چهارمین امیر دودمان خزیمه در خراسان سرکوب شد. وی نخستین ایرانی بود که پس از چیرگی اسلام بر منطقه خلیجفارس به آن دیار بازگشت. خازم از سوی خلیفه منصور عباسی به خلیجفارس گسیل شد تا قیام خوارج را در آن دیار فرونشاند. وی توانست سراسر خلیج فارس و عمان را از چنگ خوارج درآورده و قیام آنان را نابود سازد. پس از این پیروزی بود که خازم دوباره به حکومت در خراسان و قاینات بازگشت (749 میلادی). اندکی پس از فرونشاندن شورش خوارج، قیام دیگری از سوی زنگیان منطقه به رهبری یک ایرانی دیگر، معروف به «صاحبالزنگ» سراسر خلیجفارس را فراگرفت. قیام زنگیان پس از اندکی جای خود را به قیام بزرگتری از سوی قرمطیان، به رهبری یک ایرانی دیگر داد. این گروه سراسر خلیجفارس را زیر کنترل درآوردند و اقتدار خود را تا حجاز و مکه گستراندند. آنان سنگ سیاه کعبه «حجرالاسود» را به بحرین بردند و تا 20 سال در آن سرزمین نگهداشتند.
قیام قرمطیان از سوی ایرانی دیگری، یعنی امیر معزالدوله دیلمی، فرو نشانده شد. برادرزاده وی عضدالدوله دیلمیسراسر خلیجفارس را، برای نخستینبار در تاریخ اسلامی، ضمیمیه قلمرو دیلمیان ایران (آل بویه) ساخت (667 هجری- برابر با 977 میلادی).
در سال 456 هجری (1063 میلادی) عمادالدوله از سوی سلجوقیان کرمان، سرزمین عمان را فتح کرد. در اواخر قرن دوازدهم (میلادی) ابوبکر سعد زنگی (ممدوح شیخ سعدی)، از اتابکان فارس، عمان و بخشهای دیگری از کرانههای جنوبی خلیج فارس را زیر فرمان خود درآورد. این دوره از حاکمیت ایران بر کرانههای جنوبی خلیج فارس تا آمدن پرتگالیان به منطقه، ادامه یافت. پرتگالیان عمان و بحرین و جزایر ایرانی تنگههرمز را در اوایل قرن شانزدهم فتح کردند، ولی کنترل آنان بر این مناطق اندکی فراتر از یک قرن نبود. امپراتوری صفوی در اوج اقتدار خود عمان و دیگر سرزمینهای کرانهای جنوب خلیج فارس را در سال 1620 از چنگ پرتگالیان درآورد. حاکمیت ایران بر این مناطق، یک بار دیگر، از سوی نادرشاه افشار، در نیمه نخستین قرن هیجدهم، تحکیم شد. قتل نادر شاه در سال 1747، سرآغاز زلزله سیاسی سهمگینی محسوب میشود که جغرافیای سیاسی ایران را به شدت دگرگون ساخت و در مدت کمیبیشتر از یک قرن، جدایی سرزمینهای پهناوری از چهار سوی ایران را سبب گردید.
عمان و بحرین و دیگر سرزمینهای کرانهای جنوب خلیج فارس به دنبال قتل نادر شاه، رفتهرفته راه زندگی سیاسی جداگانهای پیش گرفتند، در حالی که حکمرانان عمان و بحرین، برای مدتی، گونه مبهمیاز وابستگی سیاسی به ایران را ادامه دادند.
در اوایل قرن نوزدهم، هنگامیکه امواج نظامیوهابیگری عربستان متوجه عمان شد، اما آن سرزمین از فتحعلیشاه قاجار درخواست یاری کرد. شاهزاده حسین میرزای قاجار، حاکم فارس، نیرویی را به فرماندهی صادقخان دولو روانه آن دیار کرد. این نیرو توانست وهابیان مهاجم را در سال 1811 شکست دهد و تمامیت و استقلال عمان را در برابر امواج وهابیگری تضمین کند.
سیدان آل سعید که از سال 1650 حکومتی را در عمان و مسقط به وجود آوردند، در دهه 1820 قرارهایی با دربار فتحعلیشاه قاجار گذاشتند و بر اساس آن بر بخشهایی از مایملک ایران در کرانههای شمال و جنوب خلیج فارس حکومت یافتند و چند بار به نمایندگی از سوی دولت ایران، به بحرین لشکر کشیدند. اجاره بندر عباس و میناب و جزایر قشم و هرمز از سوی سلطان مسقط در سال 1272 به گونه یک قرارداد 16 مادهای رسمیت یافت. این قرارداد در بیستم شعبان آن سال به صورت فرمانی از سوی ناصرالدین شاه قاجار، خطاب به سید سعید بن احمد سلطان عمان، صادر شد. بر اساس این قرارداد لقب «خان» به اسم سلطان افزوده شد و او، به موجب ماده نخستین قرارداد، به عنوان حاکم اجارهدار ولایت بندر عباس، به تبعیت دولت ایران درآمد. سلطان مسقط نیز، به دنبال این فرمان، با نگارش نامهای رسمیبه دربار قاجار، خود را تابع دولت ایران معرفی کرد.
هشت سال پس از آن (1854)، میرزا آقاخان اعتمادالدوله نوری، صدراعظم، به جنگ سلطان مسقط و حامیان انگلیسی وی شتافت و حکومت اجارهداری مسقطیان (عمانیان) را در بندر عباس و میناب و توابع سرنگون ساخت و آن مناطق را به حاکمیت مستقیم دولت ایران بازگرداند. آخرین رویدادی که بستگی سیاسی نزدیک عمان و ایران را یک بار دیگر به نمایش درآورد، عملیات نظامیارتش ایران در اوایل دهه 1970 در عمان بود که به شکست کمونیستهای جداییخواه ظفار در سال 1975 انجامید.
ایرانیان ساکن بخش جنوبی خلیجفارس
از میان ایرانیان بومیکرانههای جنوبی خلیج فارس، دست کم، دو گروه همچنان قابل تشخیص هستند؛ «بهارینه»های بحرین (دریایی و کرانهای) و «کمازره» از کنفدراسیون شیوخ در شبه جزیره مسندم (عمان شمالی).
مهاجران قرون میانه (میلادی)
عوامل اصلی حرکت گروهی مردم از داخل ایران به خلیج فارس در قرون میانه میلادی، مربوط به قوامگرفتن جامعه ویژه خلیجفارس میشود. با پیدایش دین اسلام جریان شکلگیری جامعه ویژه خلیج فارس آغاز شد و مهاجرت از ایران و فلات داخلی عربستان به کرانههای خلیج فارس ادامه یافت. فراتر این که خلیج فارس به زودی تبدیل به مرکزی برای جنبشهای سیاسی بر ضد خلافت عربی دمشق و بغداد شد. جنبشهای خوارج، زنگیان و قرمطیان از جنبشهای شناختهشدهتر این دوران است. از سوی دیگر، گسترش بازرگانی میان دو کرانه شمالی و جنوبی، بر عوامل تشویقکننده آمیزش فرهنگی افزوده شد. مهاجران جدید، رفتهرفته میان ساکنان بومیو مهاجران دوران کهن جذب و حل شدند. موقعیت جغرافیایی نیز خلیج فارس را به قلب دنیای کهن کشاند. این عوامل توام با تلاشهای اقتصادی پرسود، مانند صید مروارید، گسترش مفهوم «جامعه خلیج فارس» را نیرومندتر میساخت. چشمگیرترین جنبههای این جامعه ویژه، تحمل و آمیختگی ویژگیهای نژادی و مذهبی؛ زبان ویژه که با آمیزش فارسی و عربی شکل گرفت (آمیختهای از این دو زبان، همراه با واژههایی از زبان هندی، زبان سواحلی را به وجود آورد که هم اکنون در خاور آفریقا زنده است)؛ آیین و هنرهای ویژه که رفته رفته تفاوتهای آشکاری با هر دو فرهنگ فارسی و عربی منطقه پیدا کرد.
از سوی دیگر، آخرین دوره حاکمیت ایران بر کرانههای جنوبی خلیج فارس، میان قرنهای شانزدهم و هیجدهم میلادی و کنترل سرزمینهای ایرانی کرانههای شمالی خلیج فارس از سوی حکومت مسقط، همراه با نفوذ رو به گسترش قاسمیان مسندم در کرانههای جنوبی ایران در قرن نوزدهم انگیزههای نوینی برای حرکت امواج انسانی از شمال و جنوب به سوی خلیج فارس بود.
ایرانیانی که در این دوران به آن سوی خلیج فارس رفتند و در آن دیار ساکن شدند، بیشتر به صورت قبیله درآمدند. از میان این گروه مهاجران ایرانی، میتوان از قبیلههای خماره، آل بوماهر، محره، آلعلی، بنیحواله، برخی تیرههای عجمان و سرانجام تیره قاسمی(قواسم – جواسم- قاسمیان) که از کرانههای جنوبی ایران به مسندم رفته و نزدیک سه قرن اخیر را بر بخش بزرگی از شبه جزیره مسندم (شارجه قدیم) حکومت کردهاند، نام برد. حکومت خانوادههای قاسمیهمچنان در شیخنشینهای شارجه و رأسالخیمه ادامه دارد.
مهاجران در قرون اخیر
مهاجرت ایرانیان به کرانههای عربی خلیج فارس در قرون اخیر از هنگامیآغاز شد که حکومت خانواده قاسمیدر شارجه کهن، در میانه قرن نوزدهم، استحکام یافت و نفوذ آنان در شبه جزیره مسندم گسترش پیدا کرد. روابط ایلی آنان با قاسمیان بندر لنگه سبب تشویق گروهی از خانوادههای ایرانی بخشهای کرانهای خلیجفارس، تنگههرمز و دریای عمان به مهاجرت به کرانههای آن سوی آبهای خلیجفارس شد.
نخستین مهاجران این دوره از گروه بازرگانان بودند که ابتدا در شارجه اقامت گزیدند. خشکشدن تدریجی خور شارجه در آغاز قرن بیستم اهمیت بازرگانی آن سرزمین را کاهش داد و بازرگانان ایرانی هم شارجه را ترک گفتند و به بندر گسترشیابنده دوبی رفتند. مهاجرت ایرانیان به کویت و بحرین نیز در سالهای واپسین قرن نوزدهم و سالهای نخستین قرن بیستم، افزایش پیدا کرد.
درخور توجه است که هنگام زمامداری کریمخان زند در فارس (1779-1750) ایران توانست بندر بصره را از چنگ عثمانیان درآورد (1776). این رویداد سبب انتقال تلاشهای بازرگانی بندر بصره به کویت شد. هنگامیکه بصره، برای آخرین بار، در سال 1779 از تصرف ایران خارج شد، بندر کویت اهمیت تازه خود را به عنوان مرکز بازرگانی جدیدی در خلیج فارس حفظ کرد. این اهمیت بازرگانی، همراه با ارتباط رو به گسترش میان کویت و استانهای ایرانی خوزستان و فارس، سبب تشویق شماری از بازرگانان ایرانی به مهاجرت به کویت شد. وضع سیاسی بحرین، در قبال حملات عمانیان، وهابیان، ترکان عثمانی و انگلیسیان در قرن نوزدهم، حکومت بحرین را به ایران و به ویژه به حکومتهای بوشهر و لنگه در ایران، نزدیک ساخت. این دگرگونی سیاسی مهاجرت گروهی از ایرانیان و اقامت آنان در مجمعالجزایر بحرین را تشویق کرد.
هنگامیکه حکمرانان بحرین در دهه 1840 به عنوان حکومتی وابسته، روابط نزدیکی با ایران برقرار ساختند، نخستین مهاجران ایرانی دوران اخیر در آن دیار سکونت کردند. دومین موج مهاجران ایرانی به بحرین در دهه 1920 روانه آن سرزمین شد. دگرگونیهای سیاسی- اجتماعی ایران در دو دهه 1920 و 1930، برخی خانوادههای سنتی بخشهای جنوبی ایران را به گذشتن از دریا و مهاجرت به کویت، بحرین، قطر و امارات متصالحه (امارات متحده عربی کنونی) تشویق کرد. تا سال 1945 سفر میان بندرهای ایرانی و بنادر کرانههای جنوبی خلیج فارس محدودیتی نداشت. در حقیقت پیوندهای اقتصادی و اجتماعی میان دو کرانه چنان نزدیک بود که اجرای هرگونه محدودیتی را غیرممکن میساخت. هر کسی از ساکنان کرانههای جنوبی خلیج فارس حق دریافت شناسنامهای ایرانی (یا اجازه عبور از مرز) را داشت و میتوانست به مدت نامحدود در ایران اقامت کند. در سال یاد شده، ایران مقرراتی در زمینه عبور و مرور از مرزهای جنوبی وضع کرد و در سال 1959 محدودیتهای ورود و خروج به اجرا گذارده شد. موفقیتی که نخستین گروههای مهاجران ایرانی در دوران اخیر در کرانههای جنوبی خلیج فارس به دست آوردند، به چیرگی آنان بر اقتصاد آن سرزمینها، به ویژه در دوبی، انجامید. حکومت دوبی، در عمل، به مبادلات بازرگانی با کرانههای ایرانی وابسته شد و این دگرگونی، از سوی دیگر، سبب جوشش سیاست دوستانه ویژهای نسبت به ایران و روابط نزدیک میان ایران و دوبی شد. پیروزی اقتصادی-اجتماعی مهاجران ایرانی در دوران اخیر حرکت موجهای تازهای از مهاجرت ایرانیان به کرانههای جنوبی خلیج فارس را تشویق کرد. این امواج تازه مهاجرتی از دهه 1950، یعنی هنگامیکه ایران دوران سیاسی-اقتصادی آشفتهای را طی میکرد، آغاز شد. رونق اقتصادی کرانههای جنوبی خلیج فارس در دهههای 1950 و 1960 جاذبه نوینی برای مهاجرت گروههای بیشتری از ایرانیان به آن دیار شد.
این موج مهاجرت ایرانیان به کرانههای جنوبی خلیج فارس تا سالهای نخستین دهه 1970 ادامه پیدا کرد ولی رونق اقتصادی ایران در آن دهه میزان مهاجرت ایرانیان به کرانههای جنوبی خلیج فارس را کاهش داد. از میان خانوادههای بهبهانی و معاریف در کویت، جواهری و خنجی در بحرین، درویش در قطر و گلهداری در دوبی، به علت پیروزیهای اقتصادی و اجتماعی چشمگیر شهرت بیشتری به دست آوردهاند.